جمع واژۀ مقع. (ازاقرب الموارد). از امثال است هو شراب بامقع، او دوام می ورزد در امور چندانکه بنهایت مراد خود برسد. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ مَقع. (ازاقرب الموارد). از امثال است هو شراب بامقع، او دوام می ورزد در امور چندانکه بنهایت مراد خود برسد. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
ابر گشاده و پراکنده. (آنندراج). ابر پراکنده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). - منقشع شدن، از هم شکافتن. از هم پاشیدن: عارض آن عارضه منقشع شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 285). - منقشع گردیدن، پراکنده شدن. متلاشی شدن: گاه گاه منفرج و منقشع می گردد و به طریق وجد دل از لمعان آن نور ذوق می یابد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 75). ، اندوه برطرف شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
ابر گشاده و پراکنده. (آنندراج). ابر پراکنده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). - منقشع شدن، از هم شکافتن. از هم پاشیدن: عارض آن عارضه منقشع شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 285). - منقشع گردیدن، پراکنده شدن. متلاشی شدن: گاه گاه منفرج و منقشع می گردد و به طریق وجد دل از لمعان آن نور ذوق می یابد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 75). ، اندوه برطرف شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
ابر گشاده و وا گردیده از هوا. (از منتهی الارب). ابر واشده و پراکنده گردیده. (ناظم الاطباء) : آن مهره ها را بر اطراف حصار قلعه ها و دژها درآویزند به قدرت لایزالی هم در ساعت ابر از صحرای آن دیه متقشع و متفرق گردد. (ترجمه محاسن اصفهان) ، قوم پراکنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پراکنده و ژولیده. (ناظم الاطباء) ، دل گشاده شده از غم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
ابر گشاده و وا گردیده از هوا. (از منتهی الارب). ابر واشده و پراکنده گردیده. (ناظم الاطباء) : آن مهره ها را بر اطراف حصار قلعه ها و دژها درآویزند به قدرت لایزالی هم در ساعت ابر از صحرای آن دیه متقشع و متفرق گردد. (ترجمه محاسن اصفهان) ، قوم پراکنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پراکنده و ژولیده. (ناظم الاطباء) ، دل گشاده شده از غم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
همه شیر پستان مکیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مکیدن کره همه شیر پستان را. (از اقرب الموارد) ، بخدمت داشته شدن. بکار گرفته شدن، بذل کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ضعیف کردن. (تاج المصادر بیهقی). خوار و ضعیف داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : کوه کنعان را فرو برد آن زمان نیم موجی تا بقعر امتهان. مولوی. بشمرند آن ظلمها و امتهان کز یزید و شمر دید آن خاندان. مولوی. از سلطان بضراعت و امتهان امان خواستند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به بادروزه شود
همه شیر پستان مکیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مکیدن کره همه شیر پستان را. (از اقرب الموارد) ، بخدمت داشته شدن. بکار گرفته شدن، بذل کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ضعیف کردن. (تاج المصادر بیهقی). خوار و ضعیف داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : کوه کنعان را فرو برد آن زمان نیم موجی تا بقعر امتهان. مولوی. بشمرند آن ظلمها و امتهان کز یزید و شمر دید آن خاندان. مولوی. از سلطان بضراعت و امتهان امان خواستند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به بادروزه شود